نتایج جستجو برای عبارت :

من کاملا بی طرفم .

نفر چهارمی هستی که این حرفو دارم توی یه جای رسمی ازت میشنوم
طرف میاد میگه من اصلا طرف و جهت خاصی ندارم و کاملا بی طرف دارم حرف میزنم
بابا حاجی چرا داری میزنی تو در و دیوار 
چرا فکر میکنی الان بگی من بی طرفم تاثیر بیشتری رو مخاطب میذاری 
مگه میشه بی طرف بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احساس میکنم یه بار دیگه این جمله رو بشنوم کهیر میزنم !
* متصب نبودن رو با بی طرفی اشتباه نگیریم !
+ کاش بفهمیم از یه جایی به بعد یه سری حرفا فایده نداره که زده بشه ...
  واااااای دل
واقعا سرما خوردگی خر نیست ؟ من نمیدونم چرا پاییز با سرما خوردگی داره ازم پذیرایی میکنه :دی
از جمله حس های خوبم اینه که این هفته تموم شد و از یه طرفم انقدر خسته ام که حال ندارم به کلاس فردا صبح برسم ، بعد از اون طرفم دوستم اصرار داره بعد کلاست بلند شو بریم بیرون ، تازه تهدید هم میکنه میگه تا قبل ۱۲ «...» باش :/ 
به کدامین گناه ؟
چه کنم ؟ چطوری بهش بگم که نمیتونم بیام ؟ 
با یکی از بچه هامون تو اینستا در مورد یه چی حرف می زدم
رفتم حموم برگشتم
اینستام ریده
پیامای طرف اومده ولی نمیشه ببینم و جواب بدم
با طرفم رودروایسی دارم موندم چه کنم
فاک‍♀️
قبلا هم اینجور شده بود
بعده یه روز درست میشه
الان میگه این یارو چه بی شعوریه ها :/

بعدا نوشت:درستش کردم✌️
آخر شب جشن دانش آموختگی که بازار عکاسی داغ بود اتند ارتوپدی جآن جآآنانم اومد طرفم و خودش رو جا داد توی قاب دوربین و گفت یه عکس با خانم دکتر گلسا بگیریم که اینترن درسخونی بود،ارتوپد هم که میخواد بشه دیگه واقعا باید باهاش عکس بگیریم...پروانه های صورتی که از اون شب هنوز دارن دور سرم میچرخن رو میبینین?
اگر میخواید احساسات بقیه رو نادیده بگیرید الکی اونو بزرگش نکنید
!
ینی خدایی تو که تماما فکرت پیش اونه چرا اومدی طرفم؟حسود کلمه ی خوبی نیس اما من کسی بودم که تورو استثنا کردم در مقابل کسایی ک براشون استثنا بودم
ولی خب برای تو من نبودم استثناعه
هووووووم
پدرم انگار روح در بدنش نبود. رنگش مثل گچ رو دیوار... تصمیمم را گرفتم. کیسه غذا را یواشکی روی زمین گذاشتم و تبر را دو دستی گرفتم. جلو رفتم. دهانم خشک شده بود. تبر را توی دستم فشار دادم و بالا بردم. سرباز عراقی پشتش به من بود. آن یکی حواسش جای دیگری بود. دو تایی خوش بودند برای خودشان.
 
سرباز پاپتی توی آب چشمه ایستاده بود. همین که خواست به طرفم برگردد، تبر را بالا بردم و با تمام قوت پایین آوردم. مثل وقت هایی که با تبر چیلی می شکستم، سرش دامبی صدا کرد و ب
اگر میخواید احساسات بقیه رو نادیده بگیرید الکی اونو بزرگش نکنید
!
ینی خدایی تو که تماما فکرت پیش اونه چرا اومدی طرفم؟حسود کلمه ی خوبی نیس اما من کسی بودم که تورو استثنا کردم در مقابل کسایی ک براشون استثنا بودم
ولی خب برای تو من نبودم استثناعه
هووووووم
کاش از اول بهم میگفتی حداقل با پسوند"im"سیو نمیکردمت
چندمدت پیش...  شب ... عمم از تلفن خونه...  شماره پسرعممو گرفته بود بعد اشتباه گرفته بود همین که طرف گوشیو برداشت عمم گفت مهدی دیروقته بیا خونه تا تو نیای من خوابم نمیبره.بعد اون طرفم مرد بوده گفته مادر جان اشتباه گرفتی من مهدی نیستم ولی تو بخواب مهدی خودش میاد
اگه به من بگن بعد از معدن سخت ترین کار چیه می گم دست شویی رفتن تو آپارتمان :/
شما تصور کن یه طرف اتاق خوبه یه طرفم حال و همه هم دقیقا نشستن :/ خوب گلاب به روتون چطور کارشو کنه خو.
تصور کن گلاب به روتون شماره دو داشته باشی خوب اونم صدا داره آبرو و حیثیت واسه آدم نمیمونه :/
اگه به من بگن بعد از معدن سخت ترین کار چیه می گم دست شویی رفتن تو آپارتمان :/
شما تصور کن یه طرف اتاق خوبه یه طرفم حال و همه هم دقیقا نشستن :/ خوب گلاب به روتون چطور کارشو کنه خو.
تصور کن گلاب به روتون شماره دو داشته باشی خوب اونم صدا داره آبرو و حیثیت واسه آدم نمیمونه :/
با فرهنگی طرفم که بدی ازش دیدم، دیدم که در مقابلم حق به جانب و بدبین هست، غریب کشه و راحت قضاوت می کنه و غیبت و دروغ از تاروپود تعاملات مردم این فرهنگه.
صابون بی انصافی و دخالت هاشون بارها به تنم خورده، بارها نفاثات فی العقد گونه پشت سرم نجواهای گره ساز کردند و همراهم خیلی جاها از شون تاثیر گرفته...
پناه به خدا می برم از شر این فرهنگ و این مردم
آخر شب جشن دانش آموختگی که بازار عکاسی داغ بود اتند ارتوپدی جآن جآآنانم اومد طرفم و خودش رو جا داد توی قاب دوربین و گفت یه عکس با خانم دکتر گلسا بگیریم که اینترن درسخونی بود،ارتوپد هم که میخواد بشه دیگه واقعا باید باهاش عکس بگیریم...پروانه های صورتی که از اون شب هنوز دارن دور سرم میچرخن رو میبینین?
 
*تازه الان متوجه شدم سر نوشتن عنوان پست قبل چه گافی داده بودم...آخه مرداد?!!آخه سوم?!!!مای گاد!
امروز میگفت آخر هفته وقتی من داشتم با دختر عمه م ضحبت میکردم توی تقریبا 25 دقیقه حدود 42 بار بهش گفتم: "دختر عمه"!
بهش میگم خب چرا میشمری؟ 
میگه هیچی دانستنی جالبی بود.
چرا برای شما تهرانیای لوزر عجیبه که ما هی اسم طرف رو صدا میزنیم؟
یا میگه هر وقت کسی زنگ میزنه تو حال و احوال همه حتی همسایه ها هم محلی ها و همشهری ها رو میپرسی.
دوست دارم میپرسم.
چون رسم ما هست.
مسخره ها.
واقعا با یه مشت آدم بی عاطفه مزخرف طرفم. 
با طایفه ای طرفم که بسیار بدی ازشون دیدم، دیدم که حق به جانب هستن و بدبین، غذیب کش هستند و راحت قضاوت می کنند و غیبت و دروغ از تاروپود تعاملاتشون هست.
صابون بی انصافی و دخالت هاشون بارها به تنم خورده، بارها نفاثات فی العقد گونه پشت سرم نجواهای گره ساز کردند و همسر نحت تاثیر بی ثباتم که از مرام مردانه کم داره خیلی جاها، از شون تاثیر گرفته...
یکی دو ساعت دیگه حرکت میکنم به سمت بندر.با اتوبوس میرم مثل دفعه قبل.نمیدونم چرا هر وقت باید یه کار مهم انجام بدم سردرد میگیرم.یه حسی بین سردرد و دندون درد هست!!!
اگه خدا کمک کنه و بندر خوش بگذره خیلی ممنونش میشم.اگه هم معجزه کنه و امتحان رو قبول شم که دیگه حرفی برای گفتن نمیمونه(حس می کنم همین الان یه بیلاخ گنده به طرفم گرفته).البته از شوخی گذشته دمش گرم خیلی جاها کمکم کرده حالا یهو دیدی اینجا هم دستمون رو گرفت.
تصادفی پروفایل کیا رو چک کردم 
یه جمله رو بیو تلگرامش نوشته بود که همیشه در جواب نبودن هاش بمن میگفت
ترجمه اون جمله : مهم نیست چقدر دوری ، مهم اینه تو دلمی (حالا بیست کیلومتر از هم دور بودیم ولی بنی دو قاره از هم دور بودیم و خودش رو بمن رساند ۴۸ ساعت تو راه بود برای دین من و بعد از ۱۵ سال اومدن به ایران دو هفته کامل کرمانشاه بود)
گفتم خدایا معلوم نیست چن نفر رو با این جمله خر کرده 
پ ن: یکی از بزرگترین اشتباهات من در روابطم امتحان نکردن طرف مقابلم
سلام...
واقعا داستانهای ایسنتا من رو معتاد و همچنین غمگین میکنه تصمییم گرفته پیج داستان های واقعی رو آنفالو کنم ...
واقعا یه چیزهایی رو میخونه برق از سرت میپره.
امروز داستان خیانت مادر و نامزد یه دختر رو خوندم که دختر موقع ماچ و موچ مچشونو گرفته بود
تازه مادرشم از این مادر های سخت گیر بود که حتی اجازه نداده بود دخترش بره دانشگاه.
واقعا شوکه شدم آخر داستان هم مادره مرد و پسره هم نصف صورتش سوخت.
دختره هم با یکی دیگه ازدواج کرد.
یعنی کرک و پشمم ریخت
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
یه عشقم نداریم غیرتی بشه سرمون داد بزنه بگه
اینا کین لایکت میکنن؟
 هااااااااااا؟
.
 
 
.بعد منم ادامسمو در بیارم
 بچسبونم به موهاش بگم:
 دوستامن،
 بتوچه میمون؟؟
 
اصن بخاطر همین اخلاق گندمه کسی نمیاد طرفم
......
برای از بین بردن چربی های دور شکم و پهلو:
 
 
یک بسته جعفری رو پاک کنید 
و خوب بشورید و کمی خورد کنید و بریزید تو مخلوط کن بهش یک لیوان آب و یک قاشق آبلیمو اضافه کنید 
خب بذارید باهم میکس بشه بعدش تو یک لیوان بریزید
 
 
 بعد لیوانو خالی
دیروز بهداشت 2 داشتم..مال ترم دوعه اما من چون خیلی بهداشت دوست دارم این ترم دوتا بهداشت 1 و 2 رو با هم ورداشتم:| حالا میگم ک چطو ایطور شد
هر دوتاش رو خراب کردم از بس حفظی ان:(
الانم تو اتوبوسم به سمت خوابگاه..باید برم ظرفای دیشبو بشورم وسایلمو جم کنم و بعد برم ترمینال
سر جلسه امتحان گوشیارو گذاشتیم رو جا استادی..گوشیم رو ویبره بود زنگ خورد..مراقب گوشیو برداش بالا گفت این مال کیه؟ گفتم من..اومد طرفم همین موقع زنگش قطع شد
گفتم: قطع شد دیگه
گفت: یه جوری
گاهی وقتا واقعا احساس حماقت عجیبی می کنم. چرا باید یه سری اتفاقات احمقانه امروز برای من پیش بیاد و من فقط بشینم و همکاری کنم... امروز فهمیدم تنها دوستی که دارم دشمن منه و هر کاری می کنه تا منو بندازه توی چاله ای بدون انتها :/ من همیشه تو اینجور موقعیتها خیلی احمق ظاهر می شم و بعدن که بهش فکر می کنم انقدر از دست خودم عصبانی می شم که کاش صاعقه بزنه خشکم کنه همین حالا...
با اینکه خسته ام و خوابم میاد نمی تونم چشم روی هم بگذارم، وقتی طرفم یه آدم دوروئه
دیروز مثل همه رفتیم تو طبیعت.
بچه ها میگفتن بریم بازی. من مایل نبودم چون نگران ناخنام بودم! با این حال رفتم و هرچند ناخنم شکست اما خیلی خوش گذشت. ^_^
چایی آتیشی درست کرده بودیم. پیاله ها کم بود و به من نرسید. با خودم گفتم خب اینجا که آب نداریم و تا برسیم خونه ظرفا شسته نمیشن. پس اگه تو پیاله ها واسه سری دوم چایی ریختن من نمیخورم. که یهو دیدم اومد طرفم و پیاله چاییشو گرفت سمتم و گفت: بیا این چایی رو بگیر، تو به ظرف دهنی حساسی، من بعدا میخورم.
همین توجه
همیشه به خاطر سختیای زندگی ناراحت بودم بودن و نبودن پدر ومادرم همیشه بود ولی من دلم به لحظه های بودنشون خوش بود حالا میترسم اگر همین بودن هم نباشه من از تنهایی میترسم راهی بلد نیستم برای فرار هیچ راهی احساس میکنم وسط یه منطقه ناامنم یه جایی مثل فضا که از هر طرف سنگ به طرفم پرتاب میشه با شتاب و من بعضیا رو رد میکنم و بعضی بهم میخورن و لهم میکنن مادرم امرزو از مرگ میگفت دوست داشتم بگم حالا که بعد از چندین سال اومدی و موندی بزار یه مدت باشی بعد از
عصبانیم 
به معنی واقعی کلمه خشمگینم  و نهایت کاری که از دستم بر میاد نوشتن دیواره
جدیدا بیشتر  گریه هام از شدت عصبانیته و قشنگ از افسردگی منتقل شدم به عصبانی بودن حس میکنم. و خب بر عکس مورد قبل به خودم حق میدم. عصبانی باش عزیزم، عصبانی باش‌. حق داری عصبانی باشی. یه روز همه شونو جر میدی فدات شم، با خیال راحت عصبانی باش
.
پ.ن: از اشتباه گرفتن وبلاگ با ایسنتا هم منتقل شدم به اشتباه گرفتنش با توییتر:)) 
گ
پ.ن۲: استثنائا مخاطب خاصی ندارم و طرفم خیلیان
من یک غریبه ام که هیچ سنخیتی با فونت و رنگ و هدر و لینکها و نوشته ها و آدرس و کامنتهای این وبلاگ ندارد. یک کاملا غریبه که تا مرز فروپاشی پیش رفته است. شاید حتی مرز هم تعبیر دقیقی نباشد. یک غریبه که فروپاشیده و حتی نمیداند چه کسیست. چکار میکند. چکار باید بکند. مطلقا هیچ چیز نمیداند و هیچ چیز نیست. یک آگاهی متحرک. یک صرفا موجود که تنها چیزی که درباره خودش _احتمالا_ میداند این است که موجود است.خواب و بیداریش در هم تنیده شده اند و گاه شک میکند اصالت را
این چند وقته کلی چیزا تو مغزم پر پر میزد که بنویسمشون...دلم میخواست بشینم یه گوشه و تمام ایده هامو منظم کنم و بنویسم...امروز بیشتر از هر روز دلم میخواد...ولی متاسفانه جمعه است و داداش خیلی فضولم خونس و نمیتونم بشینم و با خیال راحت بنویسم...دلم میخواست لپ تاپو بر میداشتم و میرفتم یه کافه ساکت و خلوت یه مدت زیادی تنها میموندم و مینوشتم...ولی خب مشکل اول اینه که صد نفرمیپرسن کجا میری با کی میری کی میای تنهایی ماهم میایم چرا تنها میری و....از اون طرفم ن
من نمیدونم واقعا این تلویزیون بدون فوتبال چه قشنگی ای داره 
اصن مگه زندگی بی فوتبال معنا داره؟؟منکه دیگه زندگیم رنگ شور و هیجان به خودش ندیده تو این مدت بی فوتبالی
دارم افسرده میشم واقعاآسیا اروپا لیگ انگلیس لیگ جزیره...همشون جاشون خالیه
از یه طرفم همش منتظرم وقتی میزنم شبکه ۳ سید جلال جام دستش باشه 
میزنم شبکه ۱ اخبار بگه پرسپولیس بازهم قهرمان شد 
میزنم شبکه ورزش مجری بگه این پرسپولیس دست از بلندپروازی هاش بر نمیداره...
اصلن عادت دارم تلوی
تقریبا می تونم بگم نا امیدی یه بخش جدایی نا پذیر این روزامه
یه نگاه به پاییز کردم دیدم کلن هیچکدوم از تست های مبحثای هندسه رو نزدم میدونید یعنی چی؟یعنی سه ماه تو هندسه عقبم اونم درسی که کلن برام تازست
ریاضی ۲ هفته شایدم بیشتره عقب افتادم
وقت ندارم و یک عالمه کارای غیر منطقی باید انجام بدم 
بدنم عجیببب خسته است و نمی کشه ،انگیزم صفره ،تمرکزم سفره،در مقابل درس خوندن واقعا کشش ندارم
احساس میکنم نمیشه یه دلم میگه ول کنم برم برای سال بعد یه دلم م
- این چیه؟! چی‌ شده؟! نکنه دوباره کسی بهت صدمه زده؟!
گیج بهش نگاه کردم صورتش از خشم قرمز شده بود، رد نگاهش رو که گرفتم به دستم رسیدم، سریع دستم رو زیر میز بردم، با خونسردی لب زدم:
- ‌نه بابا کسی نمی‌تونه منو اذیت کنه، من که با کسی کاری ندارم.
پر از خشم گفت:
- ولی اون بی‌سروپاها کرمشون با اذیت کردن بقیه درمیاد.
با شنیدن حرفش از خجالت سرمو انداختم پایین،  عصبی تر از قبل غرید:
- خدا شاهده اگر بدونم دوباره کار اون بچه ســ...
سریع پریدم وسط حرفش، به قرآن
دلم تنگ شده.. دلم میخواد بازهم نوشته هاى کوتاه بنویسم همونجورى که قبلا مینوشتم هرچند کاملا واقفم که در این زمینه استعداد خاصى ندارم و یه صدایى ته ذهنم میگه دختر تو توى حرف زدن عادیتم مشکل دارى پس لطف کن و بیخیال شو اما خب چه میشه کرد؟ علاقست دیگه حتى اگر چیز درستى نباشه.. از یه طرفم دلم میخواد ننویسم و پیش خودم میگم افکار و نوشته هاى بى محتوا و بى سر و ته توى ذهنم ارزش به قلم آوردن و بکار گرفتن وقت و مغز دیگران رو نداره..براى همین هم هست که اکثر و
رور روانشناسهبا اینکه بخاطر کنکور یه ترم مرخصی گرفتم ووالان ترم سه محسوب میشم و تمام فکرو تمرکزمو رو رشته جدید گذاشتم
ولی دوست دارم در آینده یه روانشناس خوب باشم آرامش بدم و حس اعتمادو در طرفم ایجاد کنم
رفتار معقولی داشته باشم
به یه برنامه خاصی برسم برای زندگیم
هدف درستی داشته باشم
اینقدر خودمو با بقیه مقایسه نکنم
اینقدر فکر منفی نکنم
استرسی نباشمو خونسرد باشم
آدم برای اینکه به بقیه آرامش بده باید از خودش شروع کنه دیگه:)

+درمورد پست قبلی ک
کودکی خودم چگونه بود؟
 
شاید همه ی ما از دوران کودکی فقط 4 سال به بعد را به یاد بیاوریم و دوران قبل آن را زیاد به خاطر نداشته باشیم ولی عده ایی هم هستند که دوران قبل از 4 سالگی را به یاد دارند.
 
وقتی من 4 ساله بودم، بچگی خیلی جالبی داشتم،بچه بازیگوشی بودم ولی آتش پاره نبودم و بسیار آرام بودم طوری که همه من را در آغوش می کشیدند.
آن زمان پوشک مای بیبی خیلی معروف نبود و تازه شناخته شده بود و در تلوزیون آن را زیاد تبلیغ نمی کردند، مادرم من را بیشتر لاس
کودکی خودم چگونه بود؟
 
شاید همه ی ما از دوران کودکی فقط 4 سال به بعد را به یاد بیاوریم و دوران قبل آن را زیاد به خاطر نداشته باشیم ولی عده ایی هم هستند که دوران قبل از 4 سالگی را به یاد دارند.
 
وقتی من 4 ساله بودم، بچگی خیلی جالبی داشتم،بچه بازیگوشی بودم ولی آتش پاره نبودم و بسیار آرام بودم طوری که همه من را در آغوش می کشیدند.
آن زمان پوشک مای بیبی خیلی معروف نبود و تازه شناخته شده بود و در تلوزیون آن را زیاد تبلیغ نمی کردند، مادرم من را بیشتر لاس
کودکی خودم چگونه بود؟
 
شاید همه ی ما از دوران کودکی فقط 4 سال به بعد را به یاد بیاوریم و دوران قبل آن را زیاد به خاطر نداشته باشیم ولی عده ایی هم هستند که دوران قبل از 4 سالگی را به یاد دارند.
 
وقتی من 4 ساله بودم، بچگی خیلی جالبی داشتم،بچه بازیگوشی بودم ولی آتش پاره نبودم و بسیار آرام بودم طوری که همه من را در آغوش می کشیدند.
آن زمان پوشک مای بیبی خیلی معروف نبود و تازه شناخته شده بود و در تلوزیون آن را زیاد تبلیغ نمی کردند، مادرم من را بیشتر لاس
بدبختی فقط اینکه صبا و نیلی و ری ری بهم هجوم اوردن :| نیلی و صبا میگن بیا بریم فلان جا.. از اون طرفم تولد ری ریه. نمیدونم کدومو باید برم :))))) زیبا اینه که نمیتونم جفتشو برم و هرکدومو برم اون یکی منو میکشه :)))))) به نیلی و صبا میگم شما برید خودتون.. میگن اگه تو نیای اصن نمیریم.. لنتی محبوبیت تا کجا؟؟ چرا اینهمه طرفدار دارم اخه من؟ :))))))))))) اووووفففففف :))) 
+ یه ایده هم اینه که با نیلی و صبا برم. بعد تولد ری ریو تو مدرسه بگیرم. ها؟ عیالام ناراحت نمیشن؟ :|
+ اگ
باورت میشه تا ساعت ۱۲ نیم خواب بودم؟ اگه من دیگه بیدار بمونم تا سحر. امشب ساعت ۹ میخوابم. والا کلی ذوق داشتم چند وقته صبح زود بیدار میشم. 
کتاب جدید نمیدونم چی بخونم از یه طرف میگم امروز چیزیو شروع نکنمو کارای عقب افتادمو انجام بدم مثل زبان عکاسی عکس دیدن. از یه طرفم دلم نمیخواد زمانم هدر بره و یه حس بلاتکلیفی دارم وقتی کتابی نمیخونم که رو مخم میره. حالا چیکار کنم؟. 
احتمالا کتاب جدید کتاب تاریخ فلسفه در قرون وسطی باشه. میلم بهش میکشه. 
همین دی
نوشتهٔ آندره ژید ، ترجمهٔ مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
 
خب یجوری این که اسم کتاب با اسمم یکیه. اما من سعی میکنم زیاد در موردش فکر نکنم. به نظرم میاد کتاب خفنی باشه. هرچند که هنوز شروعش نکردمو جز مقدمه مترجم چیزی نخوندم. اما حس خوبی راجع بهش دارم. 
صبح کلی کارکردم بعد ساعت هشت اینطورا بیهوش شدم تا ساعت ده. اگه نمیخوابیدم نمیتونستم تمرکز کنم به خاطر همین خوندن کتاب دیر شد. بریم امروزو داشته باشیم. فکر میکنم با یه کتاب خفن طرفم. 
 
کاش کتابم به تو بیا
دارم میرم مصاحبه ی گفتمان ، بعد از تمام مشقت ها...!
قبلش هم یه اتفاقاتی افتاد که دعای توبه خودش معین میکنه برام که چیا بودن...
محمد جواد جدیدا بدون اینکه به ما بگه از مدرسه میره خونه مامان بزرگم ، منم دم رفتنی با مامانم سر این قضیه بحث کردم...
نمیدونم این چه رفتار مضحکیه که من دارم ! مثلا میگم : دو روز قبل به مامان گفتم که من چهارشنبه ساعت ۵ میرم مصاحبه ، و الان مثل اینکه چیزی نمیدونه و انگار اولین بارشه  میگم دارم میرم مصاحبه ، میگه مصاحبه ی چی؟،، خ
کودکی خودم چگونه بود؟
 
شاید همه ی ما از دوران کودکی فقط 4 سال به بعد را به یاد بیاوریم و دوران قبل آن را زیاد به خاطر نداشته باشیم ولی عده ایی هم هستند که دوران قبل از 4 سالگی را به یاد دارند.
 
وقتی من 4 ساله بودم، بچگی خیلی جالبی داشتم،بچه بازیگوشی بودم ولی آتش پاره نبودم و بسیار آرام بودم طوری که همه من را در آغوش می کشیدند.
آن زمان پوشک مای بیبی خیلی معروف نبود و تازه شناخته شده بود و در تلوزیون آن را زیاد تبلیغ نمی کردند، مادرم من را بیشتر لاس
نوشین با عصبانیت زل زد تو چشای کامران کامران رو به علی گفت -شما برید دیگه -مطمئن باشم کاریش نداری؟ کامران با چشای سرخش بهم نگاه کردو سرش و تکون داد مطمئن بودم وقتی اینا برن من و زنده نمیذاره با وحشت دست نوشین و گرفتم و اروم گفتم نرووو نوشین که ترسم و درک میکرد گفت -من پیشتم عزیزم علی-نوشین پاشو بریم نوشین-نه علی یا من میمونم یا اینکه بهارم با ما میاد کامران با عصبانیت اومد طرفم و مچ دستمو گرفت و بزور بلندم کرد و کشید طرفش بعدم رو به نوشین با حرص
روزهای اول اسفند بود که اعلام کردند کرونا تو ایران شیوع پیدا کرده و دقیقا همون هفته من سرما خوردم گلودرد و تب و آبریزش بینی_مطمئن بودم سرماخوردگیه چون دو روز قبلش بیرون شهر بودیم و من لباس مناسب نپوشیده بودم و از سرما دندونام به هم می خورد. ولی خوب از طرفی چند روز قبل از اعلام شیوع، من تقریبا ۱۰۰ نفر آدم و دیده بودم و باهاشون حرف زده بودم‌و با همه شونم دست داده بودم. جالب اینکه دونفرشون اهل شهر قم بودند و یکنفر هم دانشجو بود که ماه قبلش از چین
یه توضیح موقتی اینجا بدم. تا یکم توهم یه سری رو کاهش بدم!
تی‌تی یه شخصیت کاملا واقعی هست و خودش هم در جریانه که کی هست. مخاطبش کاملا واقفه به وجودش و اسمش هم واقعا تی تی هست. حلا این شخصیت میتونه واقعیتش زاییده ذهنم باشه، میتونه خودم باشه، میتونه شخص سومی باشه. همین:)
دیروز صبح به شدت حالم بد بود بعد از 2هفته درگیری رفتم دکتر
هنوز سرفه و درد قفسه سینه اذیتم میکنه
باسابقه برونشیتی که داشتم میترسم بیماری پیشرفت کرده ورسیده باشه به مرحله آسم!
ا... دیشب زنگ زد
گفت بایه آموزشگاه زیست فناوری صحبت کرده در ازای آموزش پولی ازم نگیرن به جاش کار کنم براشون
خیلی خوشحال شدم
امروز صبح رفتم بانک خانوم گ...دیدم گفت آقای الف بهت زنگ زده خودمم چندبار زنگ زدم جواب ندادی گفتم گوشیم سوخته!
گفت برمیگردی سرکار گفتم فک کنم برم یه ج
وقتی عکس های جدید عشقای(!) سابقمو میبینم میگم عاشق چه داغونایی بودم من بعد چقدم روشون غیرتی میشدم که نکنه کسی نگاشون کنه چون فک میکردم خیلی جذااااابن خلاصه که فک کنم خدا بخواد قلب و مغزم دارن به هم نزدیک میشن...
این روزا پر از مشغله ام...یعنی به حدی خسته میام خونه که قبل ده شب میخوابم...ولی خوبه...به هیچیییی فک نمیکنم...و حاضر نیستم تنهایی و آزادی الانمو با هیچی عوض کنم...یعنی کسی بیاد طرفم بخواد آشنا شه قشنگ کهیر میزنم و فرارمیکنم...یه ذره البته این
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
داشتم از درد به خودم میپیچیدم خانوم دکتره همونطور که داشت به من میرسید با نوشینم دعوا میکرددر باز شدو کامران و علی با عجله اومدن توپرستاری که اونجا بود بهشون اشاره کرد که بیرون باشن-همسرشم-شما باشین ولی اون اقا برن بیرونعلی رفت بیرونکامران اومد طرفم و دستمو گرفت-چی شدی بهار؟خوبی؟با گریه سرمو تکون دادمبرگشت طرف نوشین که داشت بامن اشک میریخت-چی شد نوشین؟چرا حالش بد شد؟-هیچی داشت میدویید دنبال من یهویی حالش بد شدکامران با عصبانیت گفت-خاک توس
من دیگه توییِ تو رو دوس ندارم. خاطرات تو رو دوس دارم. کسی که از ۱۶ خرداد تا امروز کنارم نبوده رو چرا باید دوس داشته باشم؟ کسی که تو بحرانی‌ترین شرایط کنارم نیست. کسی که تحقیر می‌کنه، سرکوب می‌کنه، کتک می‌زنه.گورت رو. از زندگی من. کاملا گم کن. کاملا گم شو. فکر کردن به هر چیز مربوط به تو باعث ایجاد سرگیجه و حالت تهوع و عصبانیت مضاعف در من میشه. می‌خوام یه چیزی رو بشکنم. مثلا استخون ساق پای تو. یا فک دوستای کثافتت.گمشو بیرون.
عاقا دیروز تو سالن پذیراییمون داشتم درس میخوندم ( اسمش سالن پذیراییه وگرنه ما همه کار اونجا انجام میدیم ) ساعت هشت ونیم پدر تلویزیون روشن کرد وچون گوشاش مشکل داره صدارو تا ته زیاد کرد ...... از یه طرف حوصله نداشتم برم توی  اتاقم چون باید تمیزش میکردم تا بتونم جایی واسه درس خوندن پیدا کنم از یه طرفم با صدایه تلویزیون نمی تونستم بفهمم تویه کتابم چی نوشته... از اخرم اون دلم که میگفت " اتاق "بر اون یکی دیگه پیروز شدو با حالی زار مجبور شدم اتاقمو تمیز ک
سرم امروز چندبار گیج رفت، حتی در حالت نشسته. سرما هم خورده‌م، و میگرن هم که دیگه صاحب‌خونه شده. از ساعت ۱۲ شب گیجِ گیجِ خوابم و هنوز خوابم نبُرده. فرایند خوابیدن‌ام واقعا فرساینده شده. تصویر اول وقتی که حالم خوبه: من با لباس‌های نازک و راحت سوار دوچرخه‌م، دو طرفم گندم‌زاره، گندم‌های زرد اما مرطوب، آسمون طوری رو به بیرون ورم کرده که انگار هر آن ممکنه بریزه، اما مطمئنه، هوا خنکه، آفتاب اصلا وجود خارجی نداره. تصویر دوم: یه خونه با یه دیوار آ
عملیات کامپایلر شدنit trainingدر حال تکمیل است و پس ساخت برنامه به دو نسخه آزمایشی وgold varsion منتشر میشود.
و اما طرح جدید که در حال ساخت است-- --میخواهیم قوی ترین وای فای هکر کالی لینوکس را به صورت اندروید بدون نیاز به ترموکس قرار بدیم که یک وای فای هکر کاملا قوی و کاملا حرفه که همراه فایل pdfآموزشنامه ارائه خواهد شد.........
یا غفار الذنوب
چهارشنبه
20 آذر 1398
امروز بالاخره بعد از 3 روز درخانه ماندن بخاطر بیماری رفتم دانشگاه.
معمولا وقتی میخوان بعد از یک دوره استراحت کار رو شروع کنن میان برنامه میریزن که کم کم فشار رو زیاد کنن که آدم کم نیاره ولی برای من شرایط کاملا برعکس بود.
تو رشته ما واحدای عملیمون رو اینجوری میگذرونیم که اول ترم از طرف بخش یه Requierment اعلام میشه که یعنی شما باید تا آخر وقتی که تو این بخشید یه سری کارا رو انجام بدید و بعد واحدتون پاس میشه تازه اگر در
آدم گاهی میاد یه چیزی رو خیلی منطقی و با حوصله و تقریبا با شعور اجتماعی بالا، حل کنه. مثلا از طریق مذاکره، به همراه دلیل و برهان و منطق! بعد وقتی طرف مقابل هیچگونه درکی نداره از این قضیه و همانند یک کودک جواب‌هایی میده خنده‌دار! که شما خودتون قبل‌تر بهش آموزش داده بودید و به جای استفاده از اون‌ها در جهت افزایش درک متقابل از زندگی، کاملا شخصی برداشت کرده خیلی خیلی آزاردهنده است. یعنی از اون حرف‌ها کاملا با سوءبرداشت و شخصی استفاده میکنه. که
ولش کردم-خوب دلم واست تنگ شده بود خوشگل من-خوب خفم کردی؟اگه من طوریم میشد کی جواب بابا رو میداد؟جووووووووووووووووووووووووو ون؟چشام چارتا شد چه زبونی دراورده بود این وروجکبه بابا نگاه کردم که داشت می خندید-چه ربطی به بابا داشت؟رفت رو پای بابا نشست و گفت-اخه من عزیز دل بابام،مگه نه بابایی؟دیگه داشتم با دهن باز نگاش میکردم-اره عزیز دل باباای خدا این نیم وجبیم برای ما ادم شده بوداین سپهری از رو نمیرفت هنوزم داشت دنبالم میومدکنار در نشستم این
قفس می تواند از جمله مکان هایی باشد که برای نگه داری مرغ ها کاملا ایمن و امن است. نیاز به استفاده از قفس را از هفته ششم به بعد بیشتر حس خواهید کرد زیرا از این زمان می باشد که شما باید کنترل و نظارت بیشتری را بر روی آن ها داشته باشید و بتوانید سلامت آن ها را کاملا تضمین کنید که بروز بسیاری از بیماری ها را بین طیور کنترل و پیشگیری کنید.
ادامه مطلب
ژله هندوانه ژله انار یک بسته(هر طعمی باشه میشه فقط قرمز باشه)ژله آلوئه ورا نصف بستهژله کیوی نصف بستهشیر یک لیوان(برای هر رنگ نصف لیوان کمتر)چیپس شکلات برای تزیین مقداریابتدا یک بسته ژله انار را با یک لیوان آب جوش کاملا مخلوط کردم و گذاشتم کاملا خنک بشه بعد نصف لیوان کمتر شیر برای مات شدن ژله بهش اضافه کردم و مخلوط کردم(حتما باید ژله کامل خنک باشه اگر گرم باشه ژله میبره)قالبم رو خیلی کم با برس چرب کردم و ژله قرمز رو داخلش ریختم و گذاشتم یخچال ت
نیمچه خاطره :
عاقا دیروز تو سالن پذیراییمون داشتم درس میخوندم ( اسمش سالن پذیراییه وگرنه ما همه کار اونجا انجام میدیم ) ساعت هشت ونیم پدر تلویزیون روشن کرد وچون گوشاش مشکل داره صدارو تا ته زیاد کرد ...... از یه طرف حوصله نداشتم برم توی  اتاقم چون باید تمیزش میکردم تا بتونم جایی واسه درس خوندن پیدا کنم از یه طرفم با صدایه تلویزیون نمی تونستم بفهمم تویه کتابم چی نوشته... از اخرم اون دلم که میگفت " اتاق "بر اون یکی دیگه پیروز شدو با حالی زار مجبور شدم
استودیوی بازی‌سازی IO Interactive می‌خواهد با همکاری شرکت Warner
Bros. Interactive Entertainment روی یک بازی کاملا جدید برای کنسول‌ها و
کامپیوتر کار کند. پس از بازی هیتمن، این دومین‌باری است که آن‌ها با
همکاری یکدیگری روی یک پروژه کار می‌کنند.
ادامه مطلب
محسن باحالتی ترسیده به سمتم برگشت و دستش رو از پشتم رد کرد و دور بازوم حلقه کرد و وسایلم رو از دستم گرفت، تمام وزنم رو روی تن محسن انداخته بودم، واقعا نمیتونستم روی پاهام بایستم، نگاه طوفانیم به صورت دو تا دختر بچه‌ی این طرف واون طرفش افتاد.
بی‌تفاوت و سرد بدون نگاه کردن به زنی‌که به بدبختی‌هام دامن زده بود، حرکت کردم.
محسن دستش رو روی کمرم گذاشته بود و درحالیکه از شدت خشم بدنش میلرزید دست دیگه‌اش رو مشت کرده بود.
منو به داخل هلم داد، بی‌ب
محققان آزمایشگاه زیست شناسی مولکولی شورای تحقیقات پزشکی انگلیس با موفقیت باکتری های E.coli با DNA کاملا انسانی تولید کرده اند، که نقطه عطفی در زمینه رشد زیست شناسی مصنوعی است و راه را برای نوآوری های آینده بر اساس باکتری های به اصطلاح "طراح" باز می کند.
ادامه مطلب
یه سری رفتم پیش یه مشاور و در بین  گفت و گوهامون بهش گفتم قراره یه کاری برای استادمون انجام بدم اونم گفته دستمزدت رو بهم بگوبهم گفت برای اینکه ارزش کارتو بدونه دستمزدت رو بهش بالا بگوخود من اگه به جای ساعتی دویست تومن ساعتی پنجاه میگرفتم همه میگفتن اینی که ساعتی پنجاه میگیره معلومه کارش چه جوریهبه نظرم حرفش کاملا درست بود.
آنچه بازاریابان بیمه باید بداننددر حال حاضر یکی از مشکلات عدیده بازاریاب‌ها و فروشندگان بیمه این است که درک درستی از این مساله ندارند که مذاکرات خود با مشتری را چگونه باید شروع کرده و چطور به پایان برسانند. معمولا اکثر فروشندگان بیمه، هنگام شروع جلسه‌شان با مشتری کاملا اتفاقی سر صحبت را باز می‌کنند و در لحظه هر چه به ذهنشان خطور کرد را به زبان می‌آورند از زمین و زمان حرف می‌زنند. پس از آن بسیار غیرمنتظرانه و کاملا مستقیم بحث فروش بیمه عم
 
کفشامو دورتر از پام درآورده بودم.. 
آروم قدم برمی‌داشتم ولی کف پاهام رو محکم روی شن‌های ساحل فرود میاوردم.. انگار میخواستم جای پاهام زمین رو سوراخ کنن..
به دریا نزدیک‌تر شدم.. کنارش به قدم زدن ادامه دادم..
موج های کوچیکِ دریا آروم به سمت ساحل میومدنُو دوباره به وسعت تموم‌ناپذیرش برمی‌گشتن و به نوبت پاهام رو نوازش می‌کردن..
به قدم هام سرعت دادم، دستامو دو طرفم باز کردمو برای لحظه‌ای چشمامو بستم..
بعد از باز شدن چشمام، تقریبا می‌دویدم..
م
به اندازه‌ی همین کم‌سال زیستِ اجتماعی و خودم، درک پیدا کردم از سطح چیزی که باهاش طرفم و دیگه ابداً چیزی نمی‌زنه توی ذوق. چیزی خسته، خوشحال، هیجان‌زده و ناراحتم نمی‌کنه. همه چیز روی بالاترین حد از سطح، بدون هیچ شکلی از عمق باقی می‌مونه و حتی همین کنار هم چیدن جمله‌ها و کلمات ذره‌ای کمک به کامل گفتنِ چیزی نمی‌کنه. البته که گفتن و نوشتن ماهیتاً کم کردن اندازه‌ی مسئله‌‌ست. چون باید ذهنمون رو عادت بدیم که به شکل پیوسته از یک یا نهایتا دو سه
سلام
یه سوالی مدت ها ذهنم رو درگیر کرده بود و خواستم نظرات شما رو هم بدونم، ببینید شروط ضمن عقد رو که همه مون میدونیم هست و حتی به علت نقض اون ها میشه طلاق گرفت. مثلا شرط تحصیل خانوم و.... . حالا من میگم این شروط برای من یعنی بی اعتمادی نسبت به فرد مقابلم.
میگم آخه مردی که از همون اول برنه زیر حرف هاش که دیگه تکلیفش معلومه. برای همین هم سعی میکنم طرفم رو خوب بشناسم ولی شرط ضمن عقد نذارم. حالا شما نظرات تون رو راجع به دیدگاه من بگین. درسته یا غلط؟ 
ا
رفتم تو سالن وزدم pmc اهنگ باورم کن شهرام صولتی رو داشت پخش میکرد صداش و زیاد کردم با لبخند داشتم نگاه میکردمکه دیدم کامران اومده وسط سالن و داره با عشوه قر میده اینقدر صحنه باحالی بود که دلم و گرفتم و با صدای بلند میخندیدم واشک از چشام میومد پایین کامران با عشوه اومد طرفم و مجبورم کرد باهاش برقصمداشتیم باهم میرقصیدیم یهویی دوباره صحنه رقص کامران اومد جلوم و زدم زیر خنده-به چی میخندی؟-خیلی قشنگ میرقصیدوباره زدم زیرخندهخدایش رقصش خوب بود ولی
 
یه تست دیدم که گفته چه شخصیتی داشته باشی ، چه شغلی خواهی داشت..من چون علاقه دارم به اینجور کارا :دی انجام دادم و نتیجه رو گذاشتم براتون:)احساساتی، برونگرا، خیال پرداز: شوخ طبع، خوشبین، پر شور ، سودمندمشاغل: نویسنده، موسیقیدان، ویراستار، طراح
البته کاملا اعتماد ندارم به اینا ولی جالبن به نظرم:)))ویژگی ها که کاملا خودم بودم...حالا نویسنده هم بشم تکمیل میشه :دی
وبلاگ پروکسی وبلاگی برای در یافت پروکسی های پر سرعت و قوی و به صورت کاملا رایگان برای اعضا میباشد.

Best Proxies has been selected among the best servers For you.
بهترین پروکسی ها از میان بهترین سرورها برای شما انتخاب می شوند.

تمامی پروکسی ها در چنل تلگرامی ما قرار میگیرد.
چنل رسمی ما
https://t.me/proxychannll
هر روز پروکسی های جدید قرار میدم به صورت کاملا رایگان
حتما عضو کانال تلگرام ما شوید
روایت جالب یک آمریکایی از مهاجرت به کشور کانادا، منتشر شده در بیزینس اینسایدر:« برنامه من اول این بود که یک سال بیشتر نمانم، اما به مرور که زمان گذشت اینجا رشد کردم و هرگز به آمریکا بر نمی‌گردم. ».ویزا و اقامت کانادا با ما .  کاملا تضمینی کاملا قانونی با مشاوره وکلای مجرب با بیش از یک دهه سابقه درخشان در زمینه اخذ ویزا با کمترین فوت وقتشماره ی تماس ما جهت مشاوره رایگان:☎ 09378577757#ویزای_کانادا #ویزا #اقامت #اقامت_کانادا #اقامت_تحصیلی #اقامت_دائم #
توی زندگی به یک قانون رسیدم . قانونِ پایستگی مشکلات و گرفتاری ها . مشکلات همیشه هستن . فقط از شکلی به شکل دیگه تغییر پیدا می کنن . غصه ی مشکلاتو نخور و فقط سعی کن در کنار اون مشکلات وظیفتو انجام بدی . تلاش برای فرار از یک مشکل = تلاش برای رسیدن به یه مشکل دیگه . مشکلی که چه بسا بزرگ تر باشه ...
مثلا مشکلات مالی . روزی دست خدایت . کاملا کاملا کاملا دست خداست . اگه مشکل مالی داری خدا رو شکر کن مشکل دیگه ای نداری و با مشکلات مالیت خوش باش ...
+ من جدیدا به شان
سلام رفیقان بیانی!زیاد دیگه دارم پست میزارم میییدونم :))ولی یه سوالی داشتم،در واقع در مورد یه موضوعی ازتون نظر میخوام.چند وقت پیش با یکی از بچه‌های دانشگاه که تو کار تئاتره و کارگردان و نویسنده است یه ملاقاتی داشتم و دست نوشته هام رو بردم نشونش دادم.حالا یه نمایشنامه ای نوشتم تقریبا رو به اتمامه،و روی کاغذ.اما میترسم بفرستم براش. از یه طرفم فکر میکنم امسال فارغ‌التحصیل میشه و میره(حالا نمیدونم میخواد اون موسسه که مدیرش هست رو چیکار کنه :/ )ی
سلام رفیقان بیانی!زیاد دیگه دارم پست میزارم میییدونم :))ولی یه سوالی داشتم،در واقع در مورد یه موضوعی ازتون نظر میخوام.چند وقت پیش با یکی از بچه‌های دانشگاه که تو کار تئاتره و کارگردان و نویسنده است یه ملاقاتی داشتم و دست نوشته هام رو بردم نشونش دادم.حالا یه نمایشنامه ای نوشتم تقریبا رو به اتمامه،و روی کاغذ.اما میترسم بفرستم براش. از یه طرفم فکر میکنم امسال فارغ‌التحصیل میشه و میره(حالا نمیدونم میخواد اون موسسه که مدیرش هست رو چیکار کنه :/ )ی
***قرار داده شد-در ادامه مطلب دریافت کنید-کاملا رایگان***
***این کتاب در دیگر سایت ها به قیمت35000تومان به فروش میرسد***
توجه:این کتاب کاملا رایگان در سایت بدون رمز قرار داده میشود
موضوعات
1-کالی لینوکس چیست؟
2-.......
3-تست نفوذ+هک
این کتاب طوری نوشته شده که یک فرد کاملا مبتدی با مطالعه و تمرین و تکرار این کتاب میتوانید با کمی تلاش مفاهیم تست و نفوذ را یاد گرفته و از آن ها برای تقویت علوم خود در این زمینه استفاده نماید.
 
--خواهشمند است اگر اندوخته ای از ا
یه آقایی که داریم با هم آشنا بشیم بهم گفت که من هیچ وقت به دخترها زیاد زنگ نزدم و نمیزنم. دختر پر رو میشه زیادی بهش زنگ بزنی.
البته اینم بگم بخاطر شارژ و پول و این مسائل نیستش. چون اتفاقا با هم که بیرون میریم خسیس بازی در نمیاره. بیشتر از هزار بار امتحانش کردم ولی خساست اصلا توی خونش نیست. حداقل برای من نبوده و با رفقاش هم که دیدمش خوب پول خرج میکنه براشون. پس مطمئنم بحث پول شارژ نیست. 
شماها فکر میکنین چه دلیلی داره که همش من باید بش زنگ بزنم؟ الب
چندسال پیش دوران راهنمایی با یکی دوست شدم که از ساده بودنش خوشم می آمد این دوستی ادامه دار شد تا چندسال بعد دوران دبیرستان عاشق دوست برادرش شد یک حس دو طرفه اومدن خواستگاری مادرش گفت نه اون موقع هم پسره کار درست و حسابی نداشت یکسال بعد با یک پسر ثروتمند ازدواج کرد به حدی موقعیت پسره خوب بود که نمیفهمیدیم چطور باهم ازدواج کردن دو سه بار دوران عقد دیدمش مدام مینالید که زهرا ازدواج نکنیا دلیل حرفش رو نمی فهمیدم تا اینکه عروسیش شد دعوت شدم سال ا
لطفا با حوصله بخونید. خیلی خوشحال می‌شم که نظرتون رو بدونم.ادراکات عقلی، به طور تامّ و تمام قابل انتقال به غیر هستند. یعنی من به شما بگم: "کل از جزء بزرگتر هست"، شما همون درکی رو ازش دارید که من دارم.
اما ادراکات حسی اینطور نیستند. یعنی اگر من بگم: "سوختم" شما حسِ من رو به طور کامل نخواهید فهمید چون یک چیز کاملا شخصیه. حتی اگر شما هم بسوزید، اون سوختنِ شماست و نه سوختنِ من. این دو هیچ‌وقت شبیه هم نخواهند بود.
نتیجه: راهِ بسط و تعمیقِ عقلانیت کاملا
انگار اینجا هم در قرنطینه بوده
به هرحال بعد از نزدیک 60روز رفتم تا حلما را ببینم
انقدر دلم تنگ شده بود که بیماری و این ها نمیتوانست کنترلم کند 
با دستکش و ماسک و اسنپ از در خانه به در خانه شان رفتم 
وقتی با ذوق به طرفم دوید با صدای بلند به جای سلام گفتم:وایسا 
و جای سلام گفت:کاش کرونا نبود میتونستیم همدیگه رو بغل کنیم
تو شاید ندانی اما بگذار بگویم حلما با قد 1متری اش انگیزه زندگی من است 
دست هایم را ضدعفونی کردم، لباس هایم را عوض کردم و بی طاقت د
چند روزیه توی اینستا به طور عجیبی تعداد نسبتا قابل توجهی پیج هایی فالوم میکنن و پیام میدن بهم که کاملا مشخصه فیکن!از روی تعداد فالوور فالوینگاشون کاملا مشخصه!بعد حالا جالب اینکه اکثرا یا شریف درس میخونن یا دانشگاه تهران و همه رشته‌های خفن!همه جور چیزی هم توشون هست.نمیدونم چرا اصلا حس خوبی به این مورد ندارم.البته اصولا اینجور چیزا عادیه اما اینکه یهو این فیکا حمله کنن خیلی مشکوکه!ولی اگه کسی پشت اینکارا باشه اخه قصدش چی میتونه باشه!واقعا م
اعتماد به نفس چیز خوبیه! خیلیییی چیز خوبیه! 
بدنسازی هم ورزش خیلی خوبیه!
و اینکه کاش یادمون میدادن زندگی با یه مشکل کاملا سیاه نمیشه و با یه شادی کاملا سفید نمیشه.
همه چی متعادلش خوبه.
اینارو مینویسم که اگه روزی بچه دار شدم خدای نکرده! حواسم باشه هررفتار و طرز زندگی من چه کار میکنه با روح و روانش.
کامران دستمو ول نمیکرد خودمم علاقه نداشتم دستمو از دستش در بیارمدر جلورو واسم باز کرد و منتظر موند سوار شمبعد یه ماه اولین باری بود که بهش رو میدادم اونم سرکیف شده بودالان تو ماه 4 بارداری بودمکامران دستمو گرفت و زیر دست خودش رو دنده گذاشت و با انگشتام بازی میکرد ولی هنوزم میتونستم بفهمم ناراحته از رفتن عزیزاشواسه اینکه ازون حالت درش بیارم بالحن شادی بهش گفتم-کامران؟-جونم؟-میای بریم سونو؟-الان؟خندیدم و گفتم-الان که نمیشه ما نوبت نگرفتیم ف
پنجره دوجداره توری دار تولید نصب تهران : پنجره دوجداره کاملا ضد آب بوده و در برابر رطوبت و پوسیدگی کاملا با دوام می باشد در نتیجه
دارای عمر طولانی تری است. البته مواد اولیه و نحوه تولید نیز در کیفیت و میزان استاندارد
پنجره UPVC دوجداره موثر است و در صورتی که استفاده از متریال مرغوب و استاندارد ها  کاملا رعایت شود می توان گفت مقاومت بالاتری نسبت به پنجرههای HDF در برابر رطوبت دارند

ادامه مطلب
خب بهتره از دیروز بگم، طبق عادت شب قبل خواب گوشی روی حالت پروازِ و وقتی بیدار میشم اول گوشیمو از حالت پرواز خارج میکنم.
به محض خارج کردنش پیامک واریز بانک اومد برام و خب وقتی صبح شنبه اینجوری شروع بشه رویاییه!
من برام مهمه که حسابام پر باشه و در حد نیازم بتونم استفاده کنم، آدم مادی ای نیستم اما در اولویت دوم زندگیم مادیات هستن، هیچوقت نقش مهم پول رو نمیشه توی زندگی نادیده گرفت، اگر نباشه همه چی سخت و خسته کننده میشه، اینو از صفحه حوادث روزنام
دو تا روحیه هست که باید با هم نسبت تعادلی داشته باشند. و هیچ کدوم نباید غلبه ی دائم داشته باشن . یکی اتصال تاریخی ، حس نوستالژی ، خاطره بازی و... است. و دیگری روحیه کار تازه کردن و در زمان حال زندگی کردن و به خاطر گذشته معادلات امروز رو بهم نزدن. 
هر دو وجه های مهمی دارن اما مهمه که وجه های منفیشون رو بشناسیم و ازشون دوری کنیم .
مثلا اینکه کلا ایگنور کنیم همه چی گذشته رو خوب نیست و کسی که انگار حساب کتابی(رفاقتی مثلا) داشته رو اصلا آدم حساب نکنیم . چ
دوباره درست همینجا ک حس میکردم کاملا تموم شدی برام،
دستم دوباره لغزید روی پروفایلت!
و دلم دوباره لرزید....
چرا هربار یه نکته جدید کشف میکنم؟
الان ک کاملا نا امیدم از داشتنت
این چ کار مسخره ایه ک با زندگیم دارم میکنم؟؟
چرا با دستای خودم دارم نابود میکنم آیندمو؟
تو خوب.تو دوست داشتنی.تو برای من معیار تموم!
وقتی نمیشه ینی نمیشه!!!
چرا انقدر دیوونه بازی میکنم؟!
ا اخه شمارتم اینهمه وقته پاک کردم!
چرا تو سرچ تلگرامم میاد اسمت
چرا اراده ندارم
چرا بازم
توجه:این کتاب کاملا رایگان در سایت بدون رمز قرار داده میشود
موضوعات
1-کالی لینوکس چیست؟
2-.......
3-تست نفوذ+هک
این کتاب طوری نوشته شده که یک فرد کاملا مبتدی با مطالعه و تمرین و تکرار این کتاب میتوانید با کمی تلاش مفاهیم تست و نفوذ را یاد گرفته و از آن ها برای تقویت علوم خود در این زمینه استفاده نماید.
 
--خواهشمند است اگر اندوخته ای از این کتاب کسب کردید در راه غیر اخلاقی استفاده نکنید--
مسئولیت هرگونه سواستفاده بر عهده خود کاربر استفاده کننده میب
سلام
شما عزیزان خانواده برتر، همیشه تو هر زمینه ای که سوال داشتم کمکم کردین، یا به طور مستقیم (که پست گذاشتم) یا غیر مستقیم که از وبلاگ سرچ کردم، این بار هم، اگه میشه، لطف کنید و من رو راهنمایی کنید.
من خودم، یه دختر مذهبی هستم، البته خشک مذهب نیستم، همیشه، دلم میخواست که همسرم، یه مرد مومن و با خدا باشه، تو بعضی از اطرافیان میدیدم که همسرشون، مرد خوب و مومنی (حتی یه مورد هم تو کامنت یکی از دوستان، تو یه پستی دیدم ک نوشته بودن همسرشون مومن و
دیشب با پ حرف میزدم،یهو گف ابجی گ پیام داده،گفتم گ ؟؟ 
گف همون نامزدم که نامزدیمون بهم خورد،ینی بهم نخوردا مامانش
خیلی دخالت میکرد دیگه مامانمم بحثش شد با مامانش 
بعد ی بارم میخواستم برسونمش ،ماشین خودم (BMW نمیدونم 
دقیقا سری چنده ماشینش ولی خیلی خفنه) نبود گفتم با پراید 
برسونمش گفت میخوای بااین لگن منو برسونی؟ منم عصبانی شدم
وبراش اسنپ گرفتم! سر اون حرفش خیلی ناراحت شدم وبعدجریان
دعواهم کلا ندیدمش و یجورایی قید نامزدیو زدم،بااینکه ازهف
ارباب آسمان ها
وسایل:چند نوع لباس (نظیر پلیور یا بلوز) که مقداری آکلریلیک(پلاستیک)داشته باشد. 
روش انجام شعبده
در یک شب خشک وغیر بارانی در اتاق خواب خود را ببندید و پرده ها را بکشید طوری که کاملا
تاریک شود . وقتی چشم شما کاملا به تاریکی عادت کرد شروع به کشیدن و مالیدن لباس ها
بر روی موهای خود کنید. حتما جرقه های کوچک (برق) را می بینید و صدای تق تق ملایم آنها
را می شونید(رعد)!
برای تهیه یک فنجان ارده:
۲ فنجان کنجد خام
۲ ق‌غ‌خ روغن خام (مثلا روغن زیتون)
کنجدها رو توی آسیاب ریخته و ۴ تا ۵ دقیقه حسابی آسیاب میکنیم تا کاملا نرم بشه.
میتونیم از گوشت کوب برقی هم برای یکنواخت شدن استفاده کنیم.
وقتی کاملا یک نواخت شد یک قاشق غذا خوری روغن اضافه میکنیم و دوباره یکی ذو دقیقه مخلوطش میکنیم.
برای خامه‌ای‌تر شدن، قاشق دوم روغن را اضافه میکنیم و دوباره مخلوط میکنیم.
منبع: سایت بیتوته
خب..سلامخوبینچه‌ خبر؟اولا اینکه بگم تو پستای قبلی نالیدم ازینکه چرا طرف آن نمیشه و قبول نمیکنه واینا..آن شد.. قبولم کرد.. همه چی تموم شد رفت.. و من به خودم گفتم دیدی دلتو زدی به دریا و درد نداشت؟...:|و اینکه گوشیمم خریدم خداروشکر و خایلیم خوشالم ولی..حالا بگذرد که تا ماتحت آدم در اومد تا قضیه فیصله بیابه!سر همون طرفم که آن شد و اینا.. یه هفته طول کشید و من تو مخم جنگ بین اینکه :"خاک تو سرم شد الان میگه این دختره چقد عنهخاک تو سرم کاش نمی‌دادمخاک تو سر
پیاز متوسط   ۳ عدد
لپه۱   نصف لیوان
گوشت (چرخ کرده یا خورشتی)
رب گوجه
سیب‌زمینی سرخ شده
اگه گوشت چرخ کرده‌ست که با پیاز تفت میدیم، اگه نه در قابلمه‌ای جدا گانه با کمی روغن و کمی آب گوشت رو تفت میدیم تا کاملا سرخ بشه.
پیاز رو خورد میکنیم و توی تابه میریزیم. اول بدون روغن تفت میدیم تا آب پیاز گرفته بشه. بعد روغن و زردچوبه اضافه میکنیم. و پیاز رو طوری سرخ میکنیم که طلایی مایل به مشکی بشه! ۳
وقتی پیاز سرخ شد لپه رو اضافه میکنیم و کاملا سرخش میکنیم.
خرید عینک آفتابی مردانه توسط آقایان، همانطور که می دانید کاری کاملا سلیقه ای است، اما یک عینک آفتابی علاوه بر زیبایی های تجملی، باید کاملا استاندارد بوده و از چشمان شما در برابر اشعه های مضر و آسیب های احتمالی کاملا محافظت کند.
برخی از آقایان به دلیل داشتن شغل هایی سخت مانند کارگران ساختمانی و راننده هایی که همیشه در جاده ها در رفت و آمد هستند و در معرض شدید نور خورشید قرار می گیرند باید حتما عینک آفتابی مناسب و استاندارد انتخاب کنند، مانن
‍ خانمها: میدونید عفونت رحم و واژن باعث بروز بسیاری ازبیماریهای زنان میشه ؟!
♨️ انسداد لوله های رحم
♨️ کیست تخمدان
♨️ درد استخوان لگن
♨️ عدم رضایت همسرتون
♨️ و بسیاری عوارض دیگر
رفع هرگونه عفونت و خارش دستگاه تناسلی با روشی کاملا گیاهی مورد تایید متخصصین زنان زایمان
شیاف ماریانا ، هدیه طبیعت به شما
 
قیمت: 99 تومن ♦️ ارسال رایگان و کاملا محرمانه
 
مشاوره و سفارش  ۰۹۹۲۱۸۰۳۷۹۷ ۰۹۳۶۶۵۹۷۲۰۴ سفارش و مشاوره تلفنی از 9 صبح تا 9 شب یکسره
 
خب..سلامخوبینچه‌ خبر؟اولا اینکه بگم تو پستای قبلی نالیدم ازینکه چرا طرف آن نمیشه و قبول نمیکنه واینا..آن شد.. قبولم کرد.. همه چی تموم شد رفت.. و من به خودم گفتم دیدی دلتو زدی به دریا و درد نداشت؟...:|و اینکه گوشیمم خریدم خداروشکر و خایلیم خوشالم ولی..حالا بگذرد که تا ماتحت آدم در اومد تا قضیه فیصله بیابه!سر همون طرفم که آن شد و اینا.. یه هفته طول کشید و باعث شد من تو مخم جنگ بین اینکه :"خاک تو سرم شد الان میگه این دختره چقد عنهخاک تو سرم کاش نمی‌دادمخ
آیدا کارپه یه بار نوشته بود که آدم بی‌نشونه رفتنه. یهو کیفشو برمیداره و بی سر‌وصدا و های‌وهویی میره. از قبل خوندنش و بعدترش دلم میخواست آدمی باشم که بی نشونه میره. بی اینکه بگه آی فلانی دارم میرم، بذاره و بره و حتی برنگرده پشت سرشو ببینه که اون فلانی داره به رفتنش نگاه میکنه یا که نه.  نتونستم اما. آدم بی‌نشونه رفتن نیستم. بهتر شدم، تو روی طرفم نمیگم که آی فلانی من رفتم. نشونه‌ میدم بهش. اما یکی هم مثل تو بعد دو سال هنوز نشونه‌هامو نمیبینه.
 
ساخت ارز دیجیتال(توکن) به صورت اختصاصی برای شما
اگر قصد ساخت و راه اندازی ارزدیجیتال و توکن را دارید ما این کار را از صفر تا صد برای شما انجام میدهیم.
✓ بدون نیاز به دانش کدنویسی 
✓ ساخت به صورت کاملا سفارشی و اختصاصی بنا به درخواست شما
✓ تحویل توکن ها در حساب شما
✓ بدون دخالت و دسترسی ما بعد از تحویل 
✓ نام،نماد و تعداد بنا به درخواست شما 
✓ کاملا استاندارد و کامل 
✓ با استفاده از استاندارد ERC20 و ساخت بر روی پلتفرم اتریوم 
 
برای کسب اطلا
 
کفشامو دورتر از پام درآورده بودم.. 
آروم قدم برمی‌داشتم ولی کف پاهام رو محکم روی شن‌های ساحل فرود میاوردم.. انگار میخواستم جای پاهام زمین رو سوراخ کنن..
به دریا نزدیک‌تر شدم.. کنارش به قدم زدن ادامه دادم..
موج های کوچیکِ دریا آروم به سمت ساحل میومدنُو دوباره به وسعت تموم‌ناپذیرش برمی‌گشتن و به نوبت پاهام رو نوازش می‌کردن..
به قدم هام سرعت دادم، دستامو دو طرفم باز کردمو برای لحظه‌ای چشمامو بستم..
بعد از باز شدن چشمام تقریبا می‌دویدم..
مو
کاربرد
ü     سالن های صنعتی و تولید، انبار، سوله های ورزشی و …
ü     محیط های با ارتفاع سقف زیاد
ویژگی ها
ü     بدنه بسیار زیبا و کاملا هارمونیک
ü     طراحی خاص جهت سیستم خنک کنندگی
ü     100% سازگار با محیط زیست، فاقد اشعه های مضر و خطرناک
ü     75% کاهش مصرف انرژی
ü     جایگزین مناسب برای لامپ های سالنی توان بالا
ü     تعویض و نصب آسان
ü     عدم نیاز به تجهیزات جانبی اعم از استارت، بالاست و خازن
ü     کاهش هزینه های تعمیر و نگهداری
ü
 
ساخت ارز دیجیتال(توکن) به صورت اختصاصی برای شما
اگر قصد ساخت و راه اندازی ارزدیجیتال و توکن را دارید ما این کار را از صفر تا صد برای شما انجام میدهیم.
✓ بدون نیاز به دانش کدنویسی 
✓ ساخت به صورت کاملا سفارشی و اختصاصی بنا به درخواست شما
✓ تحویل توکن ها در حساب شما
✓ بدون دخالت و دسترسی ما بعد از تحویل 
✓ نام،نماد و تعداد بنا به درخواست شما 
✓ کاملا استاندارد و کامل 
✓ با استفاده از استاندارد ERC20 و ساخت بر روی پلتفرم اتریوم 
 
برای کسب اطلا
روزی به پدرم اصرار کردم که من میخوام رانندگی با موتور رو یاد بگیرم تقریباً 11 سالم بود پدرم گفت باشه وقتی رفتیم صحرا اونجا بهت موتور رو میدم.رفتیم صحرا چغندر قند کاشته بودیم اونها رو آبیاری کردیم تا کارمون تموم شد من دویدم سراغ موتور و اونا برداشتم و سوار شدم اما پاهام به زمین نمی رسید پدر عزیزم اومد پشتم نشست گفت کلاچ رو بگیر و بزن دنده منم همین کار رو با ذوق و شوق خاصی انجام دادم و یواش یواش حرکت کردیم.  کوچه‌ای که داخلش تمرین می‌کردیم باری
سلام خدمت دوستان عزیز
آموزش خصوصی پیانو به صورت کاملا علمی 
سبک ها: کلاسیک،پاپ،ایرانی
از مبتدی تا پیشرفته
بسیار تاثیر گذار و مفید، 15 سال سابقه تدریس خصوصی به صورت کاملا علمی و تخصصی 
با آرزوی موفقیت برای شما عزیزان هنرمند و هنردوستان
09194260919
تلگرام : music2040@   اینستا : music204060@
یه چیز عجیب و غریبی که از نظر من توی این دنیا وجود داره و افراد رو کاملا از هم متمایز می کنه ، تفاوت نوع نگاه هست !
نگاه حضرت زینب که سلام خدا بر او باد رو شاید خیلی ها درک نمی کنن و نمی فهمنش ، یکیش هم خود من .. نگاهی که انقدر با دید باز و خداپسندانه هست که وقتی می خواد روز عاشورا ، روزی که تمام خانوادش پر پر شدن رو توصیف کنه می فرماد چیزی جز زیبایی ندیدم !
یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای حضرت زینب ، وجدانا آیا ما غیر از غر زدن و کفر گفتن کار دیگه ای می
مادرم آدم بی‌هیاهویی‌ست. مثال همان حدیثی‌ست که نمی‌دانم چه کسی گفته. که غم مومن در دلش است و شادی‌اش در چهره‌اش! مادرم همین است. از همان آدم‌هایی که می‌توانیم نوبل صلح را بدون هیچ پارتی بازی، با خلوص تمام به او تقدیم کنیم. از آن آدم‌هایی که دشمنش را با خوبی‌اش شرمنده می‌کند. هوای دوستانش را دارد. از همان مادرهایی که در سریال‌های بریتانیایی دیده می‌شوند. مهربان، رقیق، شیرینی‌پزی ماهر که همیشه خانه‌اش بوی وانیل می‌دهد و مینی‌مالیستی
یه چیز عجیب و غریبی که از نظر من توی این دنیا وجود داره و افراد رو کاملا از هم متمایز می کنه ، تفاوت نوع نگاه هست !
نگاه حضرت زینب که سلام خدا بر او باد رو شاید خیلی ها درک نمی کنن و نمی فهمنش ، یکیش هم خود من .. نگاهی که انقدر با دید باز و خداپسندانه هست که وقتی می خواد روز عاشورا ، روزی که تمام خانوادش پر پر شدن رو توصیف کنه می فرماد چیزی جز زیبایی ندیدم !
یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای حضرت زینب ، وجدانا آیا ما غیر از غر زدن و کفر گفتن کار دیگه ای می
آموزش زبان انگلیسی در وبسایت خود آموز زبان اگر شما هم دنبال آموزش های رایگان آموزش زبان انگلیسی  هستید میتونید به وبسایت خود آموز زبان مراجعه کنید آموزش زبان انگلیسی در وبسایت خود آموز زبان دارای ویژگی های منحصر به فردیست که در ادامه قصد داریم این ویژگی های را برای شما بیان کنیم :
آموزش زبان انگلیسی رایگان 
فیلم های آموزشی زبان انگلیسی کاملا رایگان 
آموزش زبان بصورت کاملا رایگان 
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

راهنمای سیستم های گرمایشی خانگی